کد مطلب:2514 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:481

درس دوم
تعریف و موضوع علم كلام





در تعریف علم كلام اسلامی كافی است كه بگوئیم علمی است كه درباره اصول

دین اسلام بحث می كند ، به این نحو كه چه چیز از اصول دین است و چگونه و

با چه دلیل اثبات می شود ، و جواب شكوك و شبهاتی كه در مورد آن وارد

می شود چیست ؟

در كتب منطق و فلسفه بحثی هست راجع به اینكه هر عملی موضوعی خاص

دارد و تمایز مسائل هر علمی از مسائل علم دیگر به حسب تمایز موضوعات آن

علوم است .

البته این ، مطلب درستی است . علومی كه مسائل آنها وحدت واقعی دارند

چنین است . ولی مانعی ندارد كه علمی داشته باشیم كه وحدت مسائل آن

اعتباری باشد و موضوعات متعدده و متباینه داشته باشد و یك غرض و هدف

مشترك منشأ این وحدت و اعتبار شده باشد .

علم كلام از نوع دوم است ، یعنی وحدت مسائل كلامی ، وحدت ذاتی و نوعی

نیست بلكه وحدت اعتباری است . از اینرو ضرورتی ندارد كه در جستجوی

موضوع واحدی برای علم كلام باشیم .

علومی كه وحدت مسائل آنها وحدت ذاتی است ، امكان ندارد كه از نظر

مسائل متداخل باشند ، یعنی برخی مسائل میان آنها مشترك باشد ، ولی علومی

كه وحدت آنها اعتباری است و یا یك علم كه وحدت مسائلش اعتباری است

با علمی دیگر كه وحدت مسائلش ذاتی است ، هیچ مانعی ندارد كه از نظر

مسائل متداخل باشند . علت تداخل مسائل فلسفی و كلام و یا مسائل روانشناسی

و كلام و یا مسائل اجتماعی و كلام همین امر است .

برخی از علمای اسلامی در صدد بر آمده اند برای علم كلام موضوع و تعریفی

بیابند نظیر موضوع و تعریفی كه برای علوم فلسفی هست ، و نظریات مختلفی

در این زمینه ابراز كرده اند . و این اشتباه است . زیرا موضوع مشخص

داشتن مربوط است به علومی كه مسائل آن علوم وحدت ذاتی دارند ، اما

علومی كه مسائل آنها وحدت اعتباری دارند نمی توانند موضوع واحدی داشته

باشند . در اینجا بیش از این نمی توان بحث كرد .



نامگذاری





یك بحث دیگر این است كه چرا این علم به نام " كلام " نامیده شده و

در چه زمانی این نام به آن داده شد ؟ برخی گفته اند به این سبب كلام

نامیده شد كه قدرت دارنده خود را در سخن و

استدلال فزونی می دهد . برخی می گویند از آن جهت كلام نامیده شد كه روش و

عادت علماء این فن این بود كه در كتب خود سخن خود را با تعبیر " الكلام

فی كذا " و " الكلام فی كذا " آغاز می كردند . بعضی گفته اند از آن جهت

كلام نامیده شد كه سخن در اطراف مباحثی بود كه به عقیده اهل حدیث درباره

آنها باید سكوت كرد . و بعضی گفته اند كه این نام آنگاه به میان آمده كه

بحث مخلوق بودن و یا مخلوق نبودن كلام الله میان مسلمین طرح گردید و صف

آرائی شدیدی شد و مردم زیادی كشته شدند و به همین مناسبت آن دوره را

دوره " محنت " نامیده اند . یعنی چون در دوره محنت اكثر مباحثات اصول

دینی در اطراف حدوث و قدم كلام الله دور می زد ، علم اصول دین به نام ة

علم كلام " نامیده شده . اینها وجوهی است كه در وجه تسمیه " علم كلام ة

گفته شده است .



مذاهب و فرق كلامی





مسلمین همانطور كه از نظر فقهی و آنچه مربوط است به فروع دین و مسائل

عملی ، مذاهب و روشهای مختلفی پیدا كردند و از این جهت به فرقه های

مختلف تقسیم شدند : جعفری ، زیدی ، حنفی ، شافعی ، مالكی ، حنبلی ، و هر

فرقه ای فقهی مخصوص به خود دارد ، از نظر مسائل اعتقادی و چیزهایی كه

مربوط است به ایمان و اعتقاد مسلمانان نیز فرقه فرقه شدند و هر فرقه ای

مبانی و اصول اعتقادی مخصوص به خود دارد . اهم مذاهب كلامی عبارت است

از : شیعه ، معتزله ، اشاعره ، مرجئة .

اینجا ممكن است پرسشی پیش آید و اظهار تاسف شود كه

چرا مسلمین در مسائل كلامی و مسائل فقهی این اندازه فرقه فرقه شدند و

وحدت كلامی وفقهی خود را از دست دادند ؟ اختلاف در مسائل كلامی سبب

می گردد كه مسلمین در بینش اسلامی وحدت نداشته باشند و اختلاف در مسائل

فقهی موجب می شود كه عمل مسلمین نیز یكنواختی خود را از دست بدهد .

این سؤال و هم این تأسف بجا است ، اما لازم است به دو نكته اشاره شود

. نكته اول این است كه اختلافات مسلمین در مسائل كلامی و فقهی نه به آن

اندازه است كه پایه وحدت بینش اعتقادی و روش عملی آنها را به كلی

متزلزل كند ، مشتركات اعتقادی و عملی آنها آن اندازه زیاد است كه

مفترقات آنها كمتر می تواند ضربه اساسی وارد نماید .

نكته دوم این است كه اختلاف فكری و نظری در جامعه ها با همه وحدتها و

اتفاقها در اصول فكری ، لا بد منه است ، و تا آنجا كه مبنا و ریشه

اختلافات ، طرز استنباطها باشد نه غرضها ، مفید هم هست یعنی موجب تحرك

و تجسس و بحث و كاوش و پیشرفت است . آری آنجا كه اختلافات با

تعصبات و جانبداریها و گرایشهای بی منط ق احساساتی توأم می گردد و مساعی

افراد بجای اینكه صرف در اصلاح روش خود بشود صرف تحقیر و تهمت و افترا

به رقیب می شود موجب بدبختی است .

در مذهب شیعه ، مردم مكلفند كه از مجتهد زنده تقلید نمایند ، مجتهدان

موظفند مستقلا در مسائل ، تفكر و اجتهاد نمایند و به آنچه از اسلاف و

بزرگان رسیده بسنده نكنند . اجتهاد و استقلال در تفكر ، خود به خود منجر

به اختلاف نظرهایی می گردد ، اما این

اختلاف نظرها به فقه شیعه حیات و حركت داده است .

پس مطلق اختلاف ، محكوم نیست . اختلافی محكوم است كه ناشی از سوء

نیت و غرضرانی باشد و یا در مورد مسائلی باشد كه راه اصلی مسلمین را از

یكدیگر جدا می كند مانند مسأله امامت و رهبری، نه مسائل فرعی و غیر اصلی.

اما بررسی تاریخ فكری مسلمین و اینكه چه اختلافاتی از سوء نیتها و

غرضرانیها و تعصبها ناشی شده و چه اختلافاتی لازمه طبیعی تفكر عقلی مسلمین

بوده است ، و هم اینكه آیا همه مسائل كلامی را باید جزء مسائل اصلی و همه

مسائل فقهی را جزء مسائل غیر اصلی به شمار آورد ، و یا ممكن است مسأله ای

كلامی از این نظر اصالت نداشته باشد و مسأله ای فقهی اصالت داشته باشد ،

بحثهایی است كه از عهده این درس خارج است .

قبل از آنكه به نقل مذاهب كلامی بپردازیم لازم است به یك جریان در

جهان اسلامی اشاره نمائیم و آن اینكه گروهی از علماء اسلامی از اصل با كلام

یعنی بحث عقلی در مسائل اصولی اسلامی ، مخالف شدند و آنرا " بدعت " و

حرام دانستند . اینها به نام " اهل حدیث " معروفند . احمد بن حنبل كه

یكی از ائمه فقهی اهل تسنن است در رأس " اهل الحدیث " قرار دارد .

حنابله به طور كلی با كلام اعم از كلام معتزلی یا اشعری ، چه رسد به شیعی

مخالفند و به طریق اولی با منطق و فلسفه مخالفند . این تیمیه حنبلی كه از

شخصیتهای برجسته دنیای جماعت است فتوا به حرمت كلام و منطق داده . جلال

الدین سیوطی نیز كه اهل الحدیث است كتابی دارد به نام " صون المنطق و

الكلام عن المنطق و الكلام " . مالك بن انس

یكی دیگر از ائمه جماعت نیز هر گونه بحث و كاوشی را در مسائل اعتقادی

غیر جایز می شمرد . ما در مقدمه جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم موقف

شیعه را در این زمینه بیان كرده و توضیح داده ایم .

اهم مذاهب كلامی - همانطور كه قبلا اشاره شد - عبارت است از شیعه ،

معتزله ، اشاعره ، مرجئه . برخی ، مذهب خوارج و مذهب باطنیه یعنی مذهب

اسماعیلی را نیز جزء مذاهب كلامی اسلامی به حساب آورده اند ( 1 ) . ولی از

نظر ما هیچیك از این دو مذهب را جزء مذاهب كلامی اسلامی نمی توان آورد .

اما خوارج بدان جهت كه هر چند عقاید خاصی در اصول دین ابراز داشتند و

شاید اولین مسائل اصول دینی از طرف آنها طرح شد ، یعنی آنها بودند كه

پاره ای عقاید در مورد امامت و كفر فاسق آوردند و منكر آن عقاید را كافر

دانستند ، ولی اولا یك مكتب فكری و استدلالی به وجود نیاوردند و به

عبارت دیگر آنها یك نظام فكری در جهان اسلام نیافریدند و ثانیا از نظر

ما شیعیان انحرافات فكری خوارج در حدی است كه مشكل است بتوان آنها را

د ر زمره مسلمین به حساب آورد . چیزی كه كار را آسان می كند این است كه

خوارج منقرض شدند و تنها یك فرقه آنها كه " اباضیه " نامیده می شوند

كم و بیش پیروانی دارند . اباضیه معتدلترین فرق خوارج بودند و به همین

دلیل تاكنون منقرض نشده اند .

باطنیه نیز آن قدر در اندیشه های اسلامی بر اساس باطنیگری دخل و تصرف

كرده اند كه می توان گفت اسلام را " قلب " كرده اند .



پاورقی :

. 1 المذاهب الاسلامیین عبدالرحمن بدوی ، جلد اول ، صفحه . 34





به همین دلیل مسلمین جهان حاضر نیستند آنها را جزء فرق اسلامی به شمار

آورند .

در حدود سی سال پیش كه " دار التقریب بین المذاهب الاسلامیة " در

قاهره تأسیس شد و مذاهب : شیعه امامیه ، زیدی ، حنفی ، شافعی ، مالكی ،

حنبلی ، هر كدام نماینده داشتند ، اسماعیلیان خیلی كوشش كردند كه

نماینده بفرستند ولی از طرف سایر مسلمین مورد قبول واقع نشد .

باطنیه ، علی رغم انحرافات زیادشان ، برخلاف خوارج كه از خود مكتب و

نظام فكری نداشتند ، از یك مكتب كلامی و فلسفی نسبتا قابل توجهی

برخوردارند ، شخصیتهای فكری با اهمیتی در میان آنها ظهور كرده است و

كتب قابل توجهی نیز از آنها به یادگار مانده است . اخیرا مستشرقین

عنایت فراوانی به افكار و آثار باطنیه نشان می دهند .

از جمله شخصیتهای برجسته اسماعیلیه " ناصر خسرو علوی " شاعر فارسی

زبان معروف متوفا در سال 841 هجری است . كتاب " جامع الحكمین " و

كتاب " وجه دین " و " خوان اخوان " او معروف و مشهور است . و از

جمله " ابوحاتم رازی " متوفا در 332 صاحب كتاب " اعلام النبوش ة

است . و دیگر " ابویعقوب سجستانی " صاحب كتاب " كشف المحجوب ة

و متوفا در حدود نیمه دوم قرن چهارم است . ترجمه فارسی این كتاب اخیرا

چاپ و منتشر شده است .

یكی دیگر از شخصیتهای معروف اسماعیلیه " حمیدالدین كرمانی " شاگرد

" ابویعقوب سجستانی " است . " حمیدالدین " كتب زیادی در زمینه

مذهب اسماعیلیه تألیف كرده است . یكی

دیگر " ابوحنیفه نعمان بن ثابت " معروف به " قاضی نعمان " است كه

به عنوان " ابوحنیفه شیعی " ( شیعه اسماعیلی ) معروف است . این مرد

اطلاعاتش در فقه و حدیث خوب است ، كتاب معروف " دعائم الاسلام " او

سالها پیش در تهران با حروف سنگی چاپ شده است